عیشم مدام است از لعل دلخواه
ای بخت سرکش تنگش به برکش *** گه جام زرکش گه لعل دلخواه
ما را به رندی افسانه کردند *** پیران جاهل شیخان گمراه
از دست زاهد کردیم توبه *** وز فعل عابد استغفرالله
جانا چه گویم شرح فراقت *** چشمی و صد نم جانی و صد آه
کافر مبیناد این غم که دیده است *** از قامتت سرو از عارضت ماه
شوق لبت بُرد از یاد حافظ *** درس شبانه ورد سحرگاه
تفسیر عرفانی
1. از لب سرخ و دلپذیر معشوق پیوسته در خوشی و شادی ام؛ از وصال او لذت بسیار می برم و خدا را سپاس می گویم که کارم مطابق میل و آرزو است.
2. ای بخت نافرمان و طغیانگر! حالا که فرصت دیدار و وصال برایت میسّر شده، معشوق را سخت در آغوش بگیر، گاه جام طلایی شراب را با او بنوش و گاه لب شیرین و لعل گون او را ببوس.
3. پیران و شیخان ناآگاه و گمراه، ما را به رندی و رسوایی مشهور عالم کردند؛ از هدایت این مرشدان ناآگاه دری بر ما گشوده شد و ناچار به عالم رندان و عاشقان روی آوردیم.
4. از دست کارهای زاهدان ریاکار و دو رو توبه کردیم و از کردار و عمل عابد فریبکار به خدا پناه برده و طلب بخشایش کردیم؛ چرا که خودشان این کار را نمی کنند.
5. ای معشوق از جان عزیزتر! قصّه ی فراق و دوری تو را چگونه شرح دهم؟ چشمی دارم که پیوسته و بسیار در حال گریه کردن است و جانی دارم که هر لحظه و مدام صد آه و ناله از آن بر می خیزد.
6. سرو در مقابل قامت موزون تو و ماه در برابر زیبایی روی تو جلوه ای ندارند و از شدت حسادت و رشک تو غمگینند، غمی که بسیار سنگین است و خدا کند که آن را کافر نبیند و مسلمان نشنود.
7. حافظ از شوق و اشتیاق بوسیدن لب شیرین و جان بخش تو، درس شبانه و ورد و دعای سحرگاهی را فراموش کرده است. او از شوق وصال تو، درس و عبادت را از یاد برده است.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}